طنز کرمانی به مناسبت یکسالگی برجام

zangi_abad@

[طنز محلی کرمونی]

به مناسبت یکساله شدن برجام

😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃😃

به گمونم این ""برجامو"" عقب افتاده ما بنا نداره به ای زودیا ور راه بیفته, قدیما میگفتن بچه یه ساله که بشه میما ورخزه بنا کنه تا تا, تی تی بکردن.

                به ظننم, ای بچه از همو اولش یه چیزی کم دوشته که نمیتونه خوب و چاق و چله بشه, از همو اولشم ملوم بید, از همون موقعی که به دنیا اومد, عمو سامش میگف, ولی چن تو از قوم و خویشامون باور نمی کردن!!!

      دکترامم گفته بودن که ای بچه خیلی چیزاره کم داره, ولی بازهم عمو خوار زاده هاش که اسمشون فلان چی و روان چی بیدن, با ظریف هی اوورد میخوندن که نه خیره , همچینم که شما میگین نیسته و چطورو و فلانو...

       هر چی هم که ریش سفید خونواده میگف, گوش به حرف عمو سام و بر و بچه هاش مکنیین, کی گوش میکرد, راه میبرین چرا؟

     راه نمیبرین؟ حالو خوب گوشاتونه وا کنین که وشتون تعریف کنم:

         عمو سام قدیما کدخدا ده ما بود, تو ده ما عمله عکره زیادی دوش, تا میکف:پخخخخ, همه می گریختن, تا اینکه زدن تیپایی وشش, به درش کردن. اونم جرش گرفت و اوقاتش تلخ شد, رف ور دمبال جمع کردن رفیقاش که دواره ورگردن و کدخدا بشن... 

      ولی هر وخ می اومد پاشه بلله تو ده, جوونا ده خود چو و چماق و کهنی, هادر بیدار بیدن.

تا اینکه بالاخره خود هر بدبختی و گرفتاری بود, یه چند تو از رفیقاشونه که بچه همین ده بودن, راهی کردن تو ده که تو ده, دومات بشن و بچه بیارن که ای "برجامو" اومد به دنیا.

         حاله مم که اومده به دنیا, هر کاری هس به سرش دادن که رنگ آدمیزاد نداره, هر رو مریضه, میما ببرنش به دکتر.

     ولی منشی دکتر که مال رومه, موگرینی... همچی اسمی(ببخشین زبونم نمی گرده), نمره نمیده, میما ایقده التماس بکنی, تا بلکه بلله بریم پیش دکتر.

      دکترومم که از همون قوم و خویشا کدخدایه, هر رو یه سوزنی میزنه تو کمر بچه, میگه تا چن وخ دگه خوب میشه.!!!

     یه رو رفتم کت گوش دکترو گفتم: ها ما میبا چه کار بکنیم که ای یارو برجامومون ور راه بشه, گف: به هشکی نگی که م گفتم, اگه میخای خوب بشه, میما بللین دواسر عمو سام بیایه کدخدا ده تون بشه...

       اشنفتی اینم از کار ما...

😳😳😳😳😳😳😳😳

 نویسنده:عباس مهدی زنگی آبادی""

چه خوب می شذ، شغرطنزکرمونی

چه خوب میشد

ππππππππππππππππππππππππππ

چه خوب میشد که، شورائی ندشتیم

پلیس و جنگ و دعوائی، ندشتیم

چه خوب می شد که، کارا رنگ رنگ بید

تو خونه، ترس و جنجالی ندشتیم

چه خوب میشد، خیابونا تمیز بید

سفوور و بنز و شرداری ندشتیم

چه خوب میشد اوماچو، باب میشد

کباب و گوشت و پیتزائی، ندشتیم

چه عالی بید که روضا(۱) ساده بیدن

خطیب پیر و پروازی ندوشتیم

چه خوب میشد دعا هم، مردمی بید

اکو چنگ، باند و مداحی، ندشتیم

چه خوب میشد که میدون پر ز نخل بید

دو تا خشکال، تو یه خالی ندشتیم

چه خوب میشد که میدون بید پارکی

یه هم چی، یه گلو جائی، ندشتیم

چه خوب میشد که، اسم مامون، تنک بید

همه فامیل، زنگ آبادی، ندشتیم

چه خوب میشد، که کوچامون فراخ بید

مث کوچه، عباسعلی، ندوشتیم

چه خوب میشد که گوسفندا حروم شن

که بوی پشکل و خدمی، ندوشتیم

چه خوب میشد که دولت، همتی دوش

دگه در شهر، افغونی ندوشتیم

چه بهتر بید، میمردن سگامون

شبا واق ، واق و تواری ندشتیم

خدا میکرد، که باغا سووز میشد

دگه علاف و بیکاری، ندوشتیم 

چه خوشگل بید، دکترها نبیدن

مریض و درد و بیماری، ندوشتیم

بگو: زنگی دلا ، قینوس کم کن

چه خوب شد که، دگه تاری ندوشتیم

۱ _ مجالس روضه خونی

ππππππππππππππππππππππππππ

«شاعر: عباس زنگی آبادی (زنگی دل)»

مکتب الزهرا(س)

مکتب الزهرائیان

---------------------------------

مکتب الزهرائیان، اجر شما بر فاطمه{س}

حامی امر شما، بادا ، شهید علقمه[ع]

ذکر زنگی دل به لب در حقتان اینگونه است

روز و شب دارد به دل، دائم دعا وزمزمه

حق نگهدار شما ای نوکران بوتراب

باد پشتیبانتان، مهدی{عج}، عزیز ما همه

---------------------------------

این شعر ناقابل به منظور تشکر از زحمات شبانه روزی اعضاء فعال و دوست داشتنی هیأت مکتب الزهراء(س) زنگی آباد سروده شد.‌

        امید است گوشه ای ناچیز از تلاش های این عزیزان را قدردانی کرده باشیم.

        اجر اصلی شان ان شاءالله با خداوند منان و صاحب عزای ایام فاطمیه، حضرت ولی عصر(عج) و مادر پهلو شکسته اش حضرت فاطمه زهرا(س)

 

هشطو نی ( شعرطنز کرمونی)

«هشطو نی»

👇 😄👇 😄👇 😄👇 😄

جوش مزن، کوتاه بیا،غصه مخور، هشطو نی

نیست بنزین کوپنی، توی موتور؟، هشطو نی

اگه یارانه نشد دوا و درمون غمت

برو حب با ته بیار، وردار بخور، هشطو نی

گرچه دولت پر خاک کرده، همه ی زندکی ته

خودته سف بتکون، یه کم بجور.هشطو نی

گاز و آب یهو میان ور گل هم کار میکنن

راه بندونه، میگن: بگرد وردور، هشطو نیس

قنادا خود همه چی، زلوبیا پخت میکنن

میگن هشطو نمیشی، وردار 

بخور. هشطو نی 

اگه همسایه وشت، پک پوزشه، کج میکنه

بلتش به پای من، نونشه مبور، هشطو نی

کاسه ی داغ تر از آش، هچی تو گیرت نمیا

برو بل یه باد بیا، هی وول نخور، هشطو نی

شب عیده، وربخین، شیشه ها ره تمیز بکن

چه قده بی غیرتی، بچه ننور، هشطو نی

«عباس زنگی آبادی(زنگی دل)»

⚡👓⚡👓⚡👓⚡👓⚡

https://telegram.me /zangi_abad

 

@zangi_abad

همگدو جان، شعر طنز کرمونی

زبانخال یک همگدو خطاب به همگدویش:

همگدی جان، جان من، قربان تو

جان جاری جان، فدای جان تو

در قیافه تو تکی در طایفه

نیست بهتر کس زشوهرجان تو

بچه هایت خوشگل و مامانی اند

رفته اند آنان به مادر جان تو

حسرتت را میخورد مادر عیال

هست دلخور از من و ننجان تو

تارفی گر میکند خواهر شوور

هست رو رنگی تر از، چشمان تو

متحد باید شویم در جنگ شان

تا نشن غالب، بشن حیران تو

هر چه گفتم، نیست جدی همگدی

همگدی یم، مار و افعی، جان تو

«عباس زنگی آبادی ، مهدی »

        (زنگی دل)

شعر طنز  زنگی آبادی، «چه خوب میشد»

چه خوب میشد

ππππππππππππππππππππππππππ

چه خوب میشد که، شورائی ندشتیم

پلیس و جنگ و دعوائی، ندشتیم

چه خوب می شد که، کارا رنگ رنگ بید

تو خونه، ترس و جنجالی ندشتیم

چه خوب میشد، خیابونا تمیز بید

سفوور و بنز و شرداری ندشتیم

چه خوب میشد اوماچو، باب میشد

کباب و گوشت و پیتزائی، ندشتیم

چه خوب میشد دعا هم، مردمی بید

اکو چنگ، باند و مداحی، ندشتیم

چه خوب میشد که میدون پر ز نخل بید

دو تا خشکال، تو یه خالی ندشتیم

چه خوب میشد که میدون بید پارکی

یه هم چی، یه گلو جائی، ندشتیم

چه خوب میشد که، اسم مامون، تنک بید

همه فامیل، زنگ آبادی، ندشتیم

چه خوب میشد، که کوچامون فراخ بید

مث کوچه، عباسعلی، ندوشتیم

چه خوب میشد که گوسفندا حروم شن

که بوی پشکل و خدمی، ندوشتیم

چه خوب میشد که دولت، همتی دوش

دگه در شهر، افغونی ندوشتیم

چه بهتر بید، میمردن سگامون

شبا واق ، واق و تواری ندشتیم

خدا میکرد، که باغا سووز میشد

دگه علاف و بیکاری، ندوشتیم 

چه خوشگل بید، دکترها نبیدن

مریض و درد و بیماری، ندوشتیم

بگو: زنگی دلا ، قینوس کم کن

چه بهتر که، دگه تاری ندوشتیم

ππππππππππππππππππππππππππ

«شاعر: عباس زنگی آبادی (زنگی دل)»

ور رو بری کارها

کار خود ور رو ببر، ماطل مرا چره(۱) میکنی

 نوکر هشکی مشو، کار گدا چره میکنی

دستته بل ور سر زانو، بگو هو یاعلی

راس قد شو، شک مکن، خود را فنا چره میکنی

گر تو دنیا آدمی ور رو بری، راه میبری؟

نیستی محتاج کس، چون و چرا چره میکنی

کار خود ور رو بری کن، گرده دو هنتو موریک(۲)

پیش هشکی خم مشو، خود را فدا چره میکنی

گر کنی کار و کنی چاه و شوی مرد عمل

کار و بارت رو شود، کفر خدا، چره میکنی

حرف به گوش عاقلان ده، دست و پا ورهم ممال

پند زنگی دل تو بشنو، سرصدا چره میکنی 

۱_ چرا

۲ _ مورچه

«عباس مهدی زنگی آبادی، زنگی آباد»

آدم بی شیله، پیله

آدمی بی شیله و بی پیله ام

قلب من صاف است، چون بی کینه ام

چوت، چتو گپ میزنم با ننه جان

چونکه میترسم کمی از ضیفه ام

هرزمان حرفم شود با مادرش

میگریزم تخت گاز از خانه ام 

لنگه کفشی اگر آرد به چنگ

میخورد بر فرق تاس ساده ام

اسم من زنگی دل و روحم سفید

ساده و بی پیله وبی شیله ام

عباس  زنگی آبادی، مهدی از زنگی آباد کرمان

زنگی آباد

زنگی آباد است شهر عشق ، شهر زندگی

مردمانش شهره شهرند ، در آزادگی

خیرانش با سخاوت ، مردمانش سخت کوش

دم به دم دارند ، امر رهبر دین را به گوش

در حریم اهلبیت و در کنار رهبرند

هر خطر در ره دین  را ، از دل و جان می خرند

زنگی آباد است مفتون ، در ره دین حسین

همرهند با راه زینب ، عاشق خون حسین

وقت مولود امامان شهر آذین می کنند

درعزای این عزیزان سوگ آیین می کنند

هر سحر ،در یوم جمعه مجلس ندبه به پاست

ظهرگا هان هم نماز جمعه اش بس روبراست

شاعر : عباس زنگی آبادی مهدی

ای زلزله جون

ای زلزله جون ، جون بابات ، ماره مجنبون 

ایقد تو مکش ، هی الکی ، غاره تو کرمون

بل حوصله مون ، بسر نره ، باشه سرجاش

با ما ، به از این باش ، مکن ما ره توحیرون

رحمی تو بکن ور بم و  گلباف و خبیصات

اونا ره متنبون ، بلشون ور عیده قربون

دریا ره ، شلوپ ده ، که بپاشه تو کویرا

دسپاچه بشن ،  مردم بیچاره ، تو سیرجون

این پیت و پخالا ، که وشت ، هچی ندارن

اشتوکی بچک ، هولکی برو ، ورسین تهرون

آغلومضا اومده

مردم کرمون بخفتین با لباس, آغلومضا اومده

ورگل ملت نچرخین, چپ و راس, آغلومضا اومده

خک اگر کندی, بکن, اما برو پیش طبیبی باکلاس, آغلومضا اومده

دستتو صابون بزن با آب تاس, آغلومضا اومده

روی صورتها زنید یه دونه ماس(ک), آغلومضا اومده

وربغل هشکی مکن, حتی عباس, آغلومضا اومده

دس مده تا که بمونی, مثل یاس, آغلومضا اومده

روی همدیگر نبوسید بی حواس, آغلومضا اومده

آغلومضا اومده, آغلومضا اومده

آغلومضا اومده, آغلومضا اومده

همگدو(جاری) ، طنز کرمونی

زبانخال یک همگدو خطاب به همگدویش:

همگدو جان، جان من، قربان تو

جان جاری جان، فدای جان تو

در قیافه تو تکی در طایفه

نیست بهتر کس زشوهرجان تو

بچه هایت خوشگل و مامانی اند

رفته اند آنان به مادر جان تو

حسرتت را میخورد مادر عیال

هست دلخور از من و ننجان تو

تارفی گر میکند خواهر شوور

هست رو رنگی تر از، چشمان تو

متحد باید شویم در جنگ شان

تا نشن غالب، بشن حیران تو

هر چه گفتم، نیست جدی همگدو

همگدویم، مار و افعی، جان تو

https://telegram.me/zangyabady

«عباس زنگی آبادی ، مهدی »

 

طنز کرمونی

یک کرمونی ور کاسبی دویمش یه محکمه وا می کنه، روتبلوش می نویسه: 

 https://telegram.me/zangyabady

طبابت شما با پنجا هزار تمن. اگه خوب نشدین، صت تمن پرداخت میدم تون" 

 

یه دکترو ام ریکایی ور مسخره بازی و استوندن صت تمن پیش کرمونی می ره و می گه: من مزه هچی ره نمی فهمم. کرمونی به پاکارش می گه: از دوا نمره شیش سه قطره بچکون تو دنش. دکترو مزه دوا ره می بینه، ولی تفشون می کنه ولر و می گه: عق ای دگه شطو دوائی بود، ای که مزه گازوییل میداد!

کرمونی هولکی می گه: دیدی دستم خوب بود؟شما مزه را می فهمین، شما الحمدلله خوب شدین! ورخاطری که مزه گازویله فهمیدین و پنجا تمن مستونه.

 

چن رو بعدش دکترو ام ریکایی برا انتقامم که شده، دباره ور می گرده و می گه: که حافظه شه از دس داده. 

کرمونی به پاکارش می گه: از دوا نمره شیش سه قطره بچکون تو دنش. دکترو عارض می شه و میگه: ای دوا که مال مزه بود و کرمونیم هلکی می گه: شما خوب شدین !!!! و پنجا تمنه اشش مستونه.

 

دواره دکترو ام ریکائی چن رو بعد دواسر میره پیش کرمونی، خودشه میزنه به کوری و می گه: که هج جاره نمی تونه ببینه.

کرمونی می گه: ای دگه هش علاجی نداره، بیا ای صت تمنه بستون.

دکترو عارض میشه که ای پولائی که دادی فقط پنجا تمنه، صت تمن که نیس. 

کرمونی می گه: شما چاق شدین و پنجا تمن دگه اشش مستونه.

کرمونی میزنه رو شونش و میگه :

هشطو نیس ، همش ازکرمونیا بترس. اینا ره به باراک جونت هم بگو.

ملتفتی؟ ور ادامه تحصیلم میتونی بیائی دانشگاه علوم پزشکی کرمون.

https://telegram.me/zangyabady

عباس زنگی آبادی

باجناق(شعرطنز کرمونی)

ای با جناق خوب من ، ای ریش من، هم ریش من

هر چند دوری در نسب، اما دمادم پیش من

ای مونس تنهائی ام، شیرینی هر چائی ام

هر چند کافر گشته ای، اما توئی هم کیش من

داماد مادرزن توئی، هرجا که من هستم توئی

در خانه و در مزرعه، هرکوی و برزن نیش من

برمن زنی تیغ ازقفا، درپیش رو و در خفا

اما ندارم چاره ای، مه واره ام، تو دیش من

امبور منم، منقل توئی، سرور منم، نوکر توئی

آور کبابی داغ را، تو نزد من، آتیش من

تا بر نهم بر منقلت، آتش زنم بر پیکرت

آنگه بخندم برسرت، پشمت بسوزم، میش من

تو همره و همراهمی، تو رهرو و دالانمی

چائی بیاور فرزکی، ای چاکرم، هم ریش من

مانند من تو بینوا، هستی تو هم چون من گدا

دائم زنی لاف ازنوا، گاوآهنم، تو خیش من

ای شاخ گاو پر خطر، بر ام ناز زوجه ام

با او تو لجبازی مکن، او آب جوی، تو لیش(لجن) من

در دل چه داری آرزو؟ از بهر من بی گفتگو؟

من هم همان را عارضم، پاپیچ من، سیریش من

زنگی دلا دیگر مکن، بدگوئی این فتنه گر

او هم صبا شب می کند، بدگوئی تو پیش من

https://telegram.me/zangyabady

=========================

عباس زنگی آبادی از زنگی آباد

(زنگی دل)

شعر استان کرمان

سلام ای مردم خونگرم کرمان

شما سیرجونیای غرب استان

سلام ای بافتیای بادرایت

زرندی های شیرین همچو سوهان

سلامت باد کوه استقامت

بم نستوه , همچون ارگ ایران

سلام ای شهر بابک, شهر صنعت

به میمندت سلامی برتر از جان 

درود ای شهر کهنوج , شهر شوباد

عزیزی , شهر ایمان, همچو ماهان

به رفسنجان سلامی گرم داریم

به قربون صفا و پسته هاتان

تهیت شهرجیرفت, شهرجالیز

به آن شهر عزیز سبزواران 

انار و راور و بردسیر و فهرج

همه باشند محبوب از دل وجان

فدای خاک پاک زنگی آباد

همون شهر حسین و پاسداران

خلاصه عرض زنگی دل چنین است

سلام ای ملک من, استان کرمان

                                                 عباس زنگی آبادی

 https://telegram.me/zangyabady

تارف بیجا

تارف بی جا مکن, بیمار دارم وربخین

حال من زاره, گله, بسیار دارم وربخین

تارف و توروف چرا؟ دعوت بکن از روی کیف

گشنه ای؟ من قاتقی پربار دارم وربخین

تارف رورنگی واز روی دل کردی به من

بل برم , دورم شده, من کار دارم وربخین

کله و اشکمبه هم پلشیده شد روی اوجاغ 

یه کماجون زیر خل, وربار دارم ور بخین

ماطل مفشو شدم, کی ساعت هش می رسه

تا بیایه برزگر , اشعار دارم وربخین 

تارف کرمونی و این خانم پورشیخلی

زحمت مستوفی اش اقرار دارم وربخین

نشر فرهنگ کریمان هست از مفشوییان

تارف و تعریف شان, بسیار دارم وربخین

قلب زنگی دل, کند گپ, گپ برای لهجه شان

تارفی تیل از گوج دیوار دارم, وربخین

…………………………………………………………

عباس زنگی آبادی از زنگی آباد

(زنگی دل)

😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄

بتورس و واتورس

اگه میخای بگیری زن, پسر جون

نگاه اول بکن ور مادراشون

بکن سونجو و بنجو مثل بنده

ز ماشو, مندلو با قرص خنده

بپرس از مردمون خوب کرمون

ز کردار زنت از چند تو خاتون

ببین مادر زنت خود کی میایه

سفیده, سبزه یه یا که سیایه

ز ریشه, بته اش میما بپرسی

بپرسی صد دفه, اووخ بترسی

اگه تو جم کنی سف هوش خود را

نمیشی در بدر ای مرد دانا

بتورس و وابتورس تا شاد گردی

اووخ خوشبخ بشی, دوماد گردی

عباس زنگی آبادی, از زنگی آباد

تیارت (لطیفه) کرمونی

اینم یه تیارت (لطیفه) کرمونی:

یک گروه کوهنورد میرن برا فتح قله دماوند. تو این گروه یه کوهنورد کرمونی هم بوده .

بعد از چند مدت که گروه چند صد متری میره بالا.  کوهنورد کرمونی میگه: م یه چیزی وشتون بگم ؟ (ma ye chizi vesheto begam) 

همه میگن: نه .

 دوباره بعد از چند ساعت میگه:  م یه چیزی وشتون بگم؟ 

همه میگن: نه .

 خلاصه به قله میرسن. دوباره میگه: م یه چیزی وشتون بگم؟ 

همه میگن: بگو، کشتی مارو.

 میگه : م پرچمه از زیادم رفت بیارم.! 

گروه با نا امیدی تمام برمیگرده.

 در مسیر برگشت هم  کوهنورد کرمونی بارها میگه: م یه چیزی وشتون بگم؟ 

همه میگن: نه. 

وقتی پای کوه میرسن ، میگه: میگم ، م یه چیزی وشتون بگم؟ 

همه میگن: بگو.  کشتی مارو.

 میگه: م شوخی کردم !(ma shokhi kerdam)

مرگ حق است ، سبد کالا وسیله

1604609_507965062647859_488789457_n

سران آمریکا و اسرائیل در راهپیمائی امروز کرمان

مدرک گرایی

پیامک زد شبی فالی به یه مرد

که هر وخ اومدی از خونه ولرد

بیاور مدرک دکتری ات ره

گواهی نامه پی اچ دی ات ره

بابام میما ببینه دکترایت

زمونه بد شده دردا بلایت

دعا کن مدرکت پولی نباشه

ز علمی و کاربردی نباشه

وگرنه وای به حالت ای مرد

که بابایم بگیره حالت ای مرد

چو مردک این پیامک خووند یخ کرد

سر سوزن گرفت اونه نخ کرد

اس ام اس زد ز آنجا سوی فالی

که می خوامت توره قد باقالی

دلم در دام عشقت بی قراره

ولیکن مدرکم بی اعتباره

شده از زاهدان این دکترا فاکس

مقصر هسته در این ماجرا ناس

چه سنگین است بار این جدایی

امان از دست این مدرک گرایی


22بهمن مبارک

گزارش تصویری 22 بهمن 1391

چنین گفت شرمن ...

به ایران گفت روزی ، یه شروئی(1)

منم نائب رئیس ، جان کروئی(2)

اوباما هس ، رئیس هر دتامون

اگر چه کودنه ، مث یه خروئی

حواس ما سه تا پرت و پلایه

که کله هرسه مون هس مث یه کدوئی

نشستم با ظریف کردم توافق

سر یه ذره چیز ، مث دندلوئی (3)

هنو خوش نشده ، جوهر امضام

زدم زیرش ، شدم مث لوپتوئی (4)

خدا مرگت بده شیطون اکبیر (5)

منه کردی ذلیل مث کوندلوئی (6)

1-شرمن

2- کری

3-هسته ای

4- عروسکی

5- شیطان زشت بزرگ

6- کنده خشک شده درخت

دیروز پدر بزرگ شدم

دیروز چهارشنبه اولین نوه ام به دنیا آمد. فرزند پسرم ، که نامش را علی گذاشتیم.  

این هم عکس نوه ام علی زنگی آبادی

http://www.uplooder.net/img/image/89/ec81b840a0fed1a60d09aa859197ae87/__________0127.jpg


خواب نظمی: جام حذفی را از کرمان به تبریز می‌آوریم

در مراسم قرعه کشیجهت تعیین شدن محل برگزاری جام حذفی قرعه به نام شهر کرمان افتاد  جمشید نظمی گفت: محل برگزاری مسابقه در سرنوشت قهرمانی جام تاثیری ندارد و تراکتورسازی جام را از کرمان به تبریز خواهد آورد. !!!

هرچند که دوست داشتیم این بازی در تبریز برگزار می شد  و هواداران در جشن قهرمانی حضور مستقیم داشتند اما آوردن جام از کرمان به تبریز نیز لطف دیگری دارد. ما مصمّم هستیم و امیدواریم که اولین جام قهرمانی را برای اولین بار در تاریخ باشگاه بدست آوریم.

کرمونیا :اگر مصمم هستی پس چرا میگی امیدوارم؟   اگر دادیمت ببر

پشکل گوسفند

ایام قدیم ،  در روستاهای کرمان جوانان مدعی هفت عدد پشکل (دانه مدفوع گوسفند) را کنار هم می چیدند . سپس با گرفتن انگشت شست پاها به وسیله دو دست ، از روی آن می پریدند.  که البته کار بسیار سختی بود و کار هر کسی نبود. آن کس که میتوانست بپرد بسیار ایوالله داشت.
------------------------------------------------------------------
پشکل گوسفند ، غلغل ، توی گودال ، می گله

ریز و گرده ،قلقلییه ، توی آغال ، خوشگله

گر گرفتی ، شست پاته  ، هم چکیدی ، ورهوا

از فراز ، هفت پشکل  ، خیلی با حال ، ایوله


پسر شکیب

با این سبد کالا

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
کرمان شده سفید همی در صف سبد
با یک قوطی پنیر بمی در صف سبد 
مرغ و پنیر و روغن چرب وجلاسک کو
با گونی برنج ایندیای دمی در صف سبد
-----------------------------------
با این سبد کالا مهمونی بده یالا
مهمونی میدم اونم در روستای ده بالا
گر نیست پسند تو این منطقه عالی
میبرم تورا خونه  در روز سده لالا
-----------------------------------
ای مردم مستضعف آمد سبد کالا
باز وربچکین ورپاش ، روی یک نمد حالا
ورخاطر اون مرغش ، هم بابت تخ مرغش
مهمونی بدین فوری ، با این سبد کالا

سوتی جالب در«آوای باران»

سوتی در فیلم ها و سریال های تلویزیونی بخشی از جذابیت های حاشیه ای تولیدات رسانه ای در فرهنگ و ادبیات ما ایرانی ها شده است.

فرهنگ نیوز: در تازه ترین نوع این سوتی ها، بخشی از سریال «آوای باران» به کارگردانی حسین سهیلی زاده است که در آن پدر خوانده باران؛ مهران احمدی؛ در زندان از طریق تلفن با ملاقت کننده خود گفتگو می کند اما  تلفن که ناشیانه  روی پیشخوان و روبروی چشمان مخاطب  تیزبین  و نکته سنج قرار دارد  خالی از هر نوع سیم ورودی و خروجی ارتباطی است!

مرغ شهر کرمان

ای مرغ شهر کرمان از سیرجان رسیدی

پرناز و پر کرشمه  ، قدقد کنان پریدی

خندان و ترگولویی ،سرشنگ و شنگولویی

تخم میکنی به اعیان ، ور ما  مثه لولوئی

میزون قیمت تو ، همسنگ ده دلاره

 تخمات گرونه  اینقد ، میجنگه با ستاره

خونم خراب گشته از هیکل  قناست

لعنت به مرعداریت  با اون همه نجاست